گزارش لژیون
به نام قدرت مطلق الله
در روز دوشنبه موخ ۹۹/۶/۱۰لژیون ملت عشق با دستور جلسه پذیرش یعنی چه؟در شعبه سهروردی آغاز به کار کرد.
در ابتدا مشارکتهای دوستان
در مورد موضوع پذیرش یعنی چه ؟
سلام دوستان لیلا هستم همسفر
تا قبل از این که وارد کنگره بشوم همه اش توی این فکرها بودم که مسافر من که دارم باهاش زندگی می کنم از همه لحاظ موجب آبروریزی و حرص برای من شده و همه نوع فکری توی سرم بود تا وقتی که وارد کنگره شدم و تا همون اوایل هم هنوز قبول نداشتم و می گفتم چرا من که توی یک خانواده زندگی می کردم که هیچ کدام حتی سیگار هم نمی کشیدند، چرا من الان باید یک شوهر گیرم بیاید که معتاد باشد یا چرا تو فامیل شوهرم هیچ کدام از آنها اهل این برنامه ها نباشند، فقط باید شوهر من اینجور باشد .تا بعد از مدتی که آمدم پذیرفتم که خواست خدا بوده شاید یک چیزی تو وجود من کم بوده که خدا این را سرراه من قرار داده که من بتونم دانایی و آموزشهایم زیاد بشود و بپذیرم مسافرم را .فقط تنها مشکلی که دارم خودم و اشتباهاتی که انجام میدهم را نتوانستم بپذیرم .
سلام دوستان الهام هستم همسفر
من راجع به پذیرش اینو میدونم که خیلی سخته. ما اگر بخواهیم به اعماقش پی ببریم میشه که: ما بپذیریم این مسافر که آمده تو زندگی من رزق و روزی من بوده یعنی اینکه بپذیرم که با این شرایط من باید باهاش زندگی کنم. و پذیرش خیلی خیلی سخته چون بعضی وقتها آدم یه چیزهایی می بیند بعد واقعاً نمی توند بپذیر د در حین اینکه باید بپذیرد ولی نمی تواند قبولشان کند. آدم به آن مرحله پذیرش برسد خیلی سخت است و باید آموزش ببینند.
سلام دوستان زینب هستم یک همسفر
به نظر من پذیرش یعنی اینکه فعلا شرایط اینه، چه بخواهی و چه نخواهی فعلا شرایط اینه، همینه که هست .حالا میل و خواسته تو و هدف تو هر چی که هست بعداً به وجود میاد ولی تو چه بخواهی و چه نخواهی همینه که هست ، جنگ فقط تو را از بین میبرد و تو را نابود می کند ،پس باید بنشینی و صبور باشی و ناظر باشی به خودت و آن شرایط که نمی خواهی بپذیری . و به نظر من کلمه پذیرش یعنی اینکه بنشین نگاه کن حالا یک همچین چیزی دارم. چون خودم وارد سفر دوم که شدم یک چیزهایی فهمیدم که اگر تو سفر اول میفهمیدم شاید نمیموندم کنگره ولی الان که آمدم ظرفیتش را هم پیدا کردم که بفهمم و الان دارم شروع می کنم و خودم را نگاه می کنم به صورت یک ناظر از بالا و قبول میکنم که الان اگر من هر جوری که حرف می زنم پر از احساسم و پر از هیجان و احساس های سرکوب شده که خودم متوجه می شوم . اگر قبلاً بود نمیتونستم بپذیرم اصلاً.
سلام دوستان فاطمه هستم یک همسفر
پذیرش به نظر من یعنی پذیرش خودمون در اولین اصل .حالا به جز مسافر یا اطرافیان خودمون که بفهمیم مشکلات خودمون چیه، عیبهای خودمون چیه. من مثلاً خودم شخصا خیلی وقتها با بچه ام می دونم رفتارم خوب نیست اشتباه می کنم میزنمش، داد میزنم ،ولی باز هم همان کار را انجام میدهم. یک مدت که میگذره پیش خودم فکر می کنم که مثلاً صبح بچهام را زدم رو دستش خودم ناراحت شدم خودم بعد متوجه شدم که اشتباه کردم ،چرا دوباره باز هم تکرار میکنم و خودم شخصا نمیدونم. تو خودم خیلی چیزها هست خیلی معایب هست که باید رفع شود تا بتوانم رفتارم را اصلاح کنم که از آن کار اشتباهی که انجام میدهم حداقل عذاب وجدان نگیرم .من شخصاً میگم که پذیرش یعنی پذیرش معایب خود و سعی کنیم که آموزشهایی ببینیم و یک راه حل هایی پیدا کنیم که این معایب را برطرف کند و به آرامش برسیم.
سخنان استاد
سلام دوستان ندا هستم یک همسفر
اولاً که ما موضوع صحبتمان روی کسانی است که می خواهند بمانند، یعنی این خواسته را دارند که میخواهند بمانند.واقعا اینجا ما کسی را نمی گوییم که نه تو حتماً باید بنشینی زندگی کنی ،مثلاً صبر کنی. قطعاً هر کسی که بخواد طلاق بگیرد یا جدا بشود دیگر جایی توی کنگره ندارد. دیگه کنگره نمیتونه بیاد ولی ما هم بهشون نمی گوییم که نه جدا نشو. اینجا جای کسانی است که می خواهند بمانند ادامه بدهند و زندگی کنند. حالا اگر کسی بخواهد جدا بشود دیگر جایش توی کنگره و لژیون نیست .پذیرش یعنی در واقع به نظر من یعنی تسلیم شدن .یک مقام خیلی خیلی بالایی هست. به قول خانم الهام خیلی آموزش می خواهد که آدم به آن مرحلهای برسد که یک مسئلهای را واقعاً تسلیم بشود در مقابلش، پذیرش کنند .حالا قبل از اینکه پذیرش اتفاق بیفتد ما تو چه حرکتی هستیم ؟چه کار می کنیم ؟میاییم روی همین اعتیاد خودمون. مثلاً مسافرم مصرفکننده است همه اش به قول خانم لیلا دارم میگم که مامانش مقصر بوده ،باباش مقصر بوده، من نباید تو این زندگی باشم، من اصلاً لایق این زندگی نیستم ،من سطحم خیلی بالاتره.و چون این را روزی خودم نمی دانم همه اش می خواهم این رو تغییر بدم آن شرایط را. یعنی در واقع به قول خانم زینب همه اش در حال جنگم. یعنی همیشه دارم رو خودم تخریب ایجاد میکنم که حتماً به آن خواسته
برسم ما پنجشنبه صحبت کردیم یک سری خواسته ها هستند که قرار نیست ما بهشون برسیم یعنی تو تقدیرمان شاید نوشته نشده یا حداقل الان زمانش هنوز برای رسیدن به آن خواسته مان نرسیده. مثلاً من خواستهام اینکه فلان بچه فلان جور را داشته باشم ، فلان اخلاق را بچه ام داشته باشد .خوب، دوست دارم اینجوری باشه هر کسی رو مرام خودش یک خواسته ای داره، درسته بچه من اینجوری نیست. الان مثلاً من دوست دارم کنار مادرم زندگی می کنم، دوست دارم مادرم مثلاً فلان اخلاق را داشته باشه، دوست داریم. خیلی خواسته ها داریم تو زندگیمون ولی آن خواسته برآورده نمی شه ،حالا یا اصلاً قرار است برآورده نشود که ما این رو هم نمی گیریم. میگیم شاید هنوز زمانش نرسیده که من به آن خواسته ام برسم. خوب حالا تکلیف چیه؟ قراره بشینم بسوزم و بسازم؟ نه قرار نیست ناظر باشم ، یعنی نمی نشینم نگاه کنم .می نشینم زندگیمو میکنم. امروز قرار است غذا درست کنم، خوب، من چیکار دارم که مسافرم مصرفکننده است .دیشب دیر آمده.نمیدونم از فلان جا هم ی کرده یا مثلاً فلان اخلاق بد را هم دارد. من الان امروز غذایم را می خوام بپزم. چه کار به این کارها دارم. یعنی کسی که همه اش دنبال اینه که آن شرایط را تغییر بدهد اصلاً وقت نمی کند زندگی کند. متوجه اید؟ حالا نه فقط مثلاً کسی که مصرف کننده دارد، کسایی که همهاش پیش خودشون چیه؟ میگن که آره چرا مثلا فلانی پشت سر من حرف زد ؟چرا فلانی فلان کار را کرد؟ همش پیش دیگرانند که حالا فلانی این کار را نکند، زنگ بزنند به این و آن. یعنی هیچ وقت توی زندگی خودش نیست. مطمئن باشید بچه ها حتما کسایی را دیدید یا شاید خودتون تو زندگیتون تجربه کردهاید، وقتی که شما حواستون به مسائل دیگه است اصلاً نمی تونید درست زندگی کنید .پس باید این مسئله را چیکارکنم؟پذیرش کنم.وقتی که پذیرش کردم ولی زندگی سخته خیلی هم سخته.یک سری چیزها میبینید به قول الهام که نمی تونیم بپذیریم، پذیرشش برامون سخته بار اول است که می بینیم حالا مثلاً ،خوب ، حالا همین مساله مصرفکننده را بخواهیم براتون مثال بزنم.شما باید انتظارات تون را از یک مصرف کننده به میزان خیلی خیلی پایین بیاورید. البته مصرف کننده هم داریم تا مصرف کننده ها، ولی مسافر را باید انتظاراتت را هی بیاری پایین تر تا بتونی باهاش زندگی کنی.چرا این کار را نکردید؟ چرا این کار را نکردید ؟خوب من نمیتونم زندگی کنم همه اش در حال ایراد گرفتنم. پیش خودم بیام حلاجی کنم بگم حتماً به خاطر این مسئله بوده، نه که بخوام زیادی بخوام به طرف مقابلم رو بدم دیگه، متوجه اید من بر فضل مثال بچه خودم یک بچه خاصی بود که مثلاً از یک موقعی متوجه شدم این اخلاقش با بچههای دیگر فرق می کند .تو مدرسه تمام این سه سالی که رفته مدرسه پاش را توحیاط نگذاشته،تمام مدت توی کلاس بوده و شاید منم جوری بودم که اصلا نمیتونستم رفت و آمد داشته باشم چون خونهمون خارج از شهر بود و همیشه پیش خودم می گفتم:چرا من مامانم باید ازم دور باشد ؟چرا من باید خارج از شهر زندگی کنم؟ حالا که دیگه خارج از شهرم بچه من این شکلی شده که حالا نمیتونم رفت و آمد کنم و اینا یک ذره اجتماعی اش کنم ،چرا شرایط یعنی همهاش چرا چرا می کردم ولی وقتی چی شد، پذیرش کردم که بابا بچه من این شکلی است، این مدلی است، وقتی که پذیرش میکنید تازه به فکر این میافتی که چه جوری مشکل را حل کنی.یعنی تاقبل از اینکه پذیرش نکنید،اصلا نمیخواهیدمشکل راحل کنید. فقط توی چرا چرا اید. چرا اینجوری شده؟ نباید اینجوری باشد. می خواهید تغییرش بدهید ولی بعد تازه میافتید به فکر چی ؟راه حل پیدا کردن .من حالا پذیرفتم می خوام راه حل پیدا کنم. اون وقت چی میشه؟ اونوقت قضیه میشه مثل آن غلام همت آن رند عافیت سوزم که در گداصفتی کیمیاگری می داند. قراره که یه چیزی توی این در گدا صفتی قراره که ما چی بشیم؟کیمیاگر بشیم.شاید من قرار بوده یک چیزی یاد بگیرم.من باید مثلاً بر فرض مثال من خودم با بچه ها زیاد جور نیستم .خوب،حالا از اون موقع که بچهدار شدم،یک کم مثلاً با بعضی بچه ها،ولی شاید بچه من اینجوری شد که من اول از همه شروع کنم.چون خیلی ارتباط برقرار کردن با بچه ها نشون دهنده چیه؟حال خوش طرفه. چقدر حالش خوبه چقدر بچه در کنارش آرامش دارد .آن موقع من بچه را تا می گرفتمش شروع می کرد به گریه کردن. چون اصلاً چیه؟نمی تونستم با بچه ارتباط برقرار کنم.من میگم شاید بچه من اینجوری شد که من شروع کنم باهاش ارتباط برقرار کنم.در صورتی که دوست داشتم که حالا مثلاً عصری بشه، صبح بشه،این برد بیرون و شب بیاد .خیلی دوست داشتم اینجوری بشه، خوب، ولی اینجوری شد. مثلاً خونه مامانم نزدیک بود ،خونه فامیل هامون نزدیک بود، میرفت مثلاً دیگه شب میومد خسته و هلاک، بعد هم می خوابید.خوب، ولی چی شد که اینجوری شد ؟به خاطر چی؟ به خاطر عیبی که من داشتم و این باید اصلاح میشد. این که آن وقت شما توی شرایط سخت کی میگه کیمیاگر میشوی، یک مصرف کننده ای می آید که می خواهد شما را چیه؟ بنشاند سرجایتان . یک ذره منیت را کم کنید. یک ذره پذیرش پیدا کنید. یک ذره بنشینیم سر زندگیمان. اینقدر نگیم منم منم .قراره که این اتفاق برایم بیفتد. انشالله که بتونیم پذیرش کنیم همه مشکلاتمان. و واقعاً شیرینی خیلی خیلی خاصی دارد و خیلی مسائلی هست که نمی گذارد ما پذیرش کنیم ،که به قول خانم الهام خیلی طول میکشد و نیاز به آموزش دارد.خیلی مسائل باید برود کنار تا شما یک سری مسائل را پذیرا باشید، متوجه اید. مسافرم را مثلاً حالا خود من شما را نمی دونم ولی خود من اگر میخواستم مصرف کننده نباشد دیگه به خاطر یکسری ایرادهایی بود که خودم داشتم .اول اینکه میخواستم رهابشود ،مثلاً به پدر شوهرم بگم که دیدی کنگره بهتر از ان ای است که بچه خواهرت رفته، بچه خواهرت دوباره رفته می زند ولی شوهر من دیگه نمی زند چون کنگره رفته چون جایی رفته که من انتخابش کردم، من خیلی سرم می شود، من خیلی حالیم می شود .مثلاً میخواستم مسافرم رهابشود که میریم بیرون تپل باشد هیکلی باشد، این چیزها چیه؟ کمکم رفت کنار. وقتی آن چیزها رفت کنار، من تونستم چی کنم؟پذیرش کنم. پس پذیرش خیلی سخته، خوب ،ولی امکان پذیره و فوق العاده هم شیرین است. فوقالعاده شیرین است.در مورد پذیرش خودمون هم ،ببینید بچه ها، این هم خیلی مهم است و واقعاً خود من هم همین مشکل را داشتم مخصوصاً توی سفر دوم.چرا من نمیتونم این کار را انجام بدم؟چرا من نمیتونم البته توسفر اول هم بودا. من گفتم مثلاً سفر اول مثلاً میگفتند سکوت. تنها چیزی که خیلی تاکید می شد،حالا من نمی تونستم انجام بدم سکوت بود.آن وقت تو تقویم مان یک علامت می گذاشتم از امروز سکوت کنم.خوب ،که از امروز تا یک ماه حداقل ببینم میتونم. به یک هفته نمی کشید و این، از این بابت خیلی خودمو سرزنش می کردم.خوب ببینید یکسری ریشهها دارد، مثل این کارها، چرا من نمیتونم سکوت کنم؟چرا سر بچم داد میزنم؟ تو سر بچه ات فقط به خاطر این داد می زنی که بچه یک کار اشتباه کرده؟ تو به خاطر این داد میزنی که الان از دست خواهر شوهرت ناراحتی؛ خوب یا از دست شوهرت ناراحتی؛ و دق ودلی آن راداری سر بچه در می آوری. مطمئن باش آن حسادتها، آن کینهها،آن نفرت ها،غیبت ها، تجسس ها، ضد ارزشها،وقتی برند کنار شما مطمئن باش ناخودآگاه با بچه ات خوب میشی.این را ریشهای باید مسئله حل بشود .
اولاً تا حالا تا زمانی هم که حل نشده این سرزنش کردن زیادی یکی از واقعاً حقههای نیروهای بازدارنده است، یعنی اینکه احساس گناه به شخص می دهد که بگه که :خوب ولش کن تو که آدم نمیشی، خوب ،خودم را دارم میگم؛ ولش کن برو کارت را بکن، تو آدم نمیشی. چون میخواد احساس گناه را به من بدهد. نه اینکه خیلی عذاب وجدان نگیرم و هر کاری دلم خواست بکنم، ولی بگم خوب من الان فهمیدم که این ایراد رادارم.
این خودش خیلی مسئله است. خیلی مسئله مهمی است .
شما مثل مکانیکی میمونید که الان میدونی کجای ماشینتون ایراد دارد.میدونید الان داری از کینه ی میخوری، الان از حسادته می خوری.
یک نفر مثلاً یک پستی بهش می رسد، ماشین نو میخرد.قشنگ تو دلت متوجه میشی که یه حالی شدی،خوب متوجه میشی ولی مهم به نظر من حالا عمله است.شما عمل رو خداوند میگه تو سوره ناس فکر کنم سوره ناس باشد؛ از شرحسودی که حسادت می کند .حالا حسود هست یعنی شروع میکند به عمل کردن، شروع میکند یک کاری را از رو حسادت انجام دادن.
همیشه وقتی که مثلاً نسبت به یکی حسادت داری بر خلاف جهت حسادت خودتون پیش بروید. مثلاً به جاریتون حسادت می کنید. مادرشوهرتون داره در مورد جاریتون بد میگه. شما شروع کنید خوبی اش را گفتن ،که نفستون را تربیتش کنید. این کار را بکنید و بعد هم بگید که خوب همین که من فهمیدم خیلی خوبه، خوب من الان مثل آن مکانیکی است که فهمیدم مشکل از کجاست.
الان انرژیاش را ندارم، خوب. الان فلانی به این مقام رسیده. من فهمیدم که یک کم مثلاً ناراحت شدم. خوب. الان ظرفیتم در آن حد نشده که هنوز، آن را انرژیش را ندارم که این مسئله دیگه پاک پاک بشه.
ولی دارم سعی خودم را می کنم.
همین که شما سعیتان را بکنید، همین که به طرف روشنایی باشید، روی تان به سمت روشنایی باشد ،به نظر من همین قدر کافیه. روی تان به سمت تاریکی نباشد.
این غیبت کردن تجسس کردن و غر زدن را به خدا،ما خانمها اگر از زندگی هامون حذف کنیم، خیلی از کارها مون درست میشه. یعنی به نظر من نصف صراط مستقیم ما خانمها همین مسئله است یعنی غیبت و تجسس را اگر حذف کنیم کینه و نفرت را حذف کنیم،خیلی زندگی مان خوب میشه.
سوال خانم لیلا
قبلا از این که میخواستم مهمونی برم، به خاطر اینکه قیافه مسافرم تابلو بود میترسیدیم. می گفتیم که حالا اگر اومد دنبالمون بقیه می فهمند و میگن این مصرف کننده است. ولی الان طوری شده که الان خودمون پذیرفتیم ،ولی خانواده شوهرم نپذیرفتند. این را باید چیکار کنیم؟
جواب خانم زینب
سلام دوستان زینب هستم یک همسفر
چیزی که به ذهنم میرسد اینه که خودش به پذیرش نرسیده. فکر میکند به پذیرش رسیده،که ناراحت میشه از بقیه.
جواب استاد
خانم لیلا هنوز خودت به این پذیرش نرسیده اید یعنی هنوز منتظر اید که رها بشه. ببینید پذیرش یک حالتی دارد که شما یک حالتی پیدا میکنید که مسافرتون اگه رها شد خوشحال میشید، رها نشد ناراحت نیستید زندگیتون را میکنید.نه که بگم حالا مثلاً رها بشه اصلاً خیال تون نیست. یعنی یک همچین حالتی. یعنی عین خیالتون، بعد هم شما فکر می کنی زیادی.
و من یک موقع به این نتیجه رسیدم که اصلاً آدمهای دیگه زیاد ما براشون مهم نیستیم ما فکر میکنیم ما خیلی برای آدمهای دیگه مهم هستیم. خیلی به ما توجه میکنند.
من یک موقعهایی از کار هم این کار شما مثلاً میرفتیم، من خودم یک حالت هایی می کردم، گریه می کردم یا یک کارهایی می کردم که نشون بدم آره من هم میدونم، من هم خودم ناراحتم. بعد خود آن طرفی که من فکر میکردم آن پذیرش نکرده، میگفت وای یک ذره خوددار باش.یک ذره مثلا چیز باش.
میدونی اصلاً نظرشون اینجوری که ما فکر میکنیم نیست. بعد هم یک ذره اش هم به خاطر حرف هایی است که ما قبلاً زدیم .حالا پذیرش کردیم ولی قبلاً می رفتم یه ذره غرزدم، یک ذره ناله کردم، حالا مثلاً دیگه باید تحمل کنم تا مدتی که دیگه پذیرش خودم هم کامل بشه، و اینها هم رفع میشد.
گزارش عملکرد لژیون پنجم با دستور جلسه سی دی شمشیر در سنگ
برداشت از سی دی بازیگر باشیم یا تماشاچی
امین دژاکام : امواج میتوانند سیستم بیوشیمی (ایکس) انسان را از تعادل خارج کنند.
یک ,خیلی ,پذیرش ,هم ,یعنی ,مثلاً ,یک ذره ,که من ,نظر من ,به خاطر ,پذیرش یعنی ,عذاب وجدان نگیرم ,فعلا شرایط اینه،
درباره این سایت